01 July, 2003

یک تحلیل از شریعتی:...اگر هارون را در مذهب موسی و سن پل را در مذهب عیسی و علی یا حسین یا ابوذر را در مذهب اسلام به عنوان نمونه و پرورش یافتگان خاص این مذاهب انتخاب و مطاله کنیم شناخت مذاهب فوق برایمان ساده خواهد شد....(شریعتی با استفاده از این استدلال تفاوت ها را بررسی میکند) بو علی یک مرد فیلسوف و دانشمند و نابغه بزرگ است اما این انسان بزرگ و عمیق که در بعد ادبی و فلسفی اش اینهمه برجسته است در بعد اجتماعیش به سادگی در خدمت منصب و زور قرار میگیرد و هیچ حساسیتی نسبت به سرنوشت بشر و سرنوشت جامعه اش نشان نمیدهد. کارش فقط تحقیق در مسائل علمی است زندگی او به هر شکلی بگذرد فرقی نمیکند و هرکس که پول و مقام به او بدهد برایش مساوی است هیچگونه عقیده خاصی ندارد. و حسین بن منصور حلاج اتش گرفته است. ادم سوخته مسئولیت ندارد. فقط بایدبسوزد و فریاد بزند. سرش را میان دو دستش گرفته و در کوچه های بغداد راه میرود و میگوید این سر را بشکافید که بر من عاصی شده است و مرا از این اتش که در درونم میسوزد رها کنید من هیچ نیستم من خدا هستم یعنی من نیستم و هر چه هست خداست. البته در ان رشته و در ان مقام عالی است. اما جامعه ایران را در نظر بگیرید که 25 میلیون منصور حلاج داشته باشدیک دیوانه خانه درست میشود که همه به کوچه ها میریزند و فریاد می زنند که ای مرا بکشید. بنابر این اگر همه افراد جامعه ای به شکل منصور حلاج یا بوعلی درایند موجب بدبختی و هلاکت ان جامعه خواهند شد.

اما اکنون تصور کنید که اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم زندگی خواهیم داشت هم ازادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن شکنی و هم عشق به خدا... ( مجموعه اثار 64/28)