مدتی میشد که سری به اینترنت نزده بودم هوا تاریک شده بود منم که میخواستم یادی از اینترنت بکنم وقتی اینجانب سری به بلاگ خود زدم واقعا جا خوردم که من را به گورستان برده اند و خلاصه به قول این اخوندها فاتحه مرا خواندند... فردای همان روز در دانشکده برای چند تا از دوستان جریان را تعریف کردم و با ان صدای نکره شان و ان جیغ های بلندشان زدند زیر خنده و خلاصه هکر این بلاگ هم یکی از دوستان نزدیک من درامد عجب دوستانی داریم گه مرا قبل از مرگ به بهشت زهرا میفرستند
یک زندگی
در لا به لای خیابانهای تهران
<< Home